» 12 ستون موفقیت
سلام به همه ی دوستان عزیز
یکی از عادت های خوب من اینه که هنگام مطالعه ی هر کتابی سعی میکنم ازش خلاصه نویسی کنم.کتاب 12 ستون موفقیت از جیم ران و کریس وایدنر،رو خوندمو و یه خلاصه ازش نوشتم.امیدوارم مفید فایده باشه.
12 ستون موفقیت
ستون اول:آدم بیشتر باید روی خودش کار کند(خودشناسی و خودسازی)تا بر روی کارش.
همه ی موجودات محدوده ی مشخصی برای رشد دارند جز انسان.انسان تنها موجودیست که به واسطه ی قدرت اختیار میتواند هم به کمال برسد و هم به پستی.
اوضاع وقتی عوض میشه که خودت عوض بشی.
ستون دوم:سلامتی کامل
دیدن کارهایی که دیگران انجام دادن،انگیزه جاه طلبی مثبتی رو در ما ایجاد میکند.
به کار گرفتن آموزه های قبلی مهمتر از آموختن آموزه هایی جدید است.
سلامتی کامل از سه بعد ساخته شده:
جسم،روان(عقل،احساس و اراده) و روح(توانای سفر به ماورای جهان دارد) که اولویت آنها عبارت است از روح و روان و جسم.
مهمترین اصل موفقیت تعادل است.
ستون سوم:موهبت روابط
باید از موهبت روابط باید حداکثر استفاده را کنیم.بزرگترین موهبت،موهبت روابط با مردمه.برای شکوفایی یک رابطه باید پیوسته وقت،تلاش و تصور خودمون را صرف آن کنیم.(پیگری اشخاص معرفی شده به سیستم)
همانگونه که در تبلیغات شهری دیده می شود،شهر خوب شهری ساختنی است نه یافتنی و این قاعده دقیقا در رابطه با روابط صدق میکند،روابط برای شکل گیری و تداوم نیازمند صرف زمان و هزینه و انرژی هستند.
نکته مهم،وجود سختی های موجود در راه رسیدن به اهداف است،که باید به آن ها توجه داشت.همیشه رسیدن به بهترین ها سخت است.خلق بهترین روابط،خلق بهترین درآمد،خلق زندگی شاد و خلق همه ی چیزهای خوب نیازمند طی کردن سختی ها و فراز و نشیب های بسیاریست.هر چیز ارزشمندی سخت بدست میاد به همین دلیل همه نمی تواند چیزهای ارزشمند بدست آورند.
در رابطه با رابطه ها،هم کیفیت رابطه و هم کمیت آن حائز اهمیت است.و برای رسیدن به رابطه ای با کیفیت و کمیت مناسب سه اصل مهم وجود دارد.توجه به وقت و تلاش و تصور.
ستون چهارم:تحقق اهداف
نوشتن اهداف به دو دلیل حائز اهمیت است:
1:ورود اهداف و خواسته ها به ذهن،که مقدمه ایست برای نوشتن آنها و تعیین آنها
2:نیروی در نوشتن هدف وجود داره که باعث تحقق آن می شود.
دلیل اهمیت نوشتن اهداف:
ذهن شناخت آگاهانه ای از آن ها بدست می آورد و این شناخت میتواند آغازی باشد برای خلق باورهایی سازنده برای تغیر در خود و مسیر آینده.به عبارتی نوشتن اهداف همچون دانستن این نکته است که میخواهیم به کجا سفر کنیم.همانگونه که اولین گام در انجام یک سفر تعیین مقصد است،اولین گام برای رسیدن به اهداف تعیین کردن(نوشتن)آنهاست.
اما فلسفه ی اصلی تعیین اهداف چیست؟فلسفه اصلی آن ساخت شخصیت فرد در طول مسیریست که برای رسیدن به اهدافش تلاش میکند.جمله معروفیست که میگوید:یک میلیارد تومان درآمد داشته باش،اما نه تنها برای اینکه یک میلیارد تومان پول داشته باشی بلکه برای اینکه شخصیتت در این راه ساخته شود
:یک شبه نمیتونی مقصدت رو تغیر بدی اما مسیرت را چرا،تغیر مسیری که مدتی بعد خودبه خود موجب تغیر مقصدت می شود.پس همه چیز از تغیر شروع می شود:
تعیین اهداف در سه بازه زمانی کوتاه،میان و بلند مدت صورت میگیرد.
برنامه ریزی کن و دنبالش کن.فقط تصمیم بگیر که چه کار میخواهی بکنی و بعدش دست به کار شو.
ستون پنجم:استفاده درست از زمان
خیلی از افراد به دلیل وجود حاشیه های امن فراوانی در زندگیشان،از تغییر کردن می ترسند.زن،بچه،یک شغل بخور و نمیر،یک ماشین و خیلی از حاشیه های امن دیگر.اما نکته ای که مهم است این است که کسب موفقیت های بزرگ جز با تغیر امکان پذیر نیست،به همین دلیل باید پیه یکی از دو درد را به تنمان بمالیم:درد انضباط یا درد پشیمانی.فقط فرقش اینه که سنگینی بار انضباط به اندازه ی مثقال و سنگینی بار پشیمانی به اندازه خرواره.روزها خیلی مهم هستند،هر روز که میگذرد از وزن کاسه ی زندگی کاسته و به وزن کاسه ی مرگ افزوده می شود.
در هر روز فرصت های فراوانی وجود دارد اما ما باید از آن فرصتی بهره ببریم که در راستای اهداف کلی ما باشد.اگه ما واسه زندگیمون برنامه ای نداشته باشیم،دیگران واسه زندگیمون برنامه مشخص میکنند.همیشه یکی ارباب میشه یکی نوکر.اگر تو زمان رو هدایت نکنی و ارباب آن نباشی این زمان است که تو رو نوکر خودش میکند.
ستون ششم:هم نشینی با بهترین ها
ما همواره باید سعی کنیم کارهایمان را به بهترین نحو انجام دهیم.همیشه به یاد داشته باش که انجام یک کار با به نحو احسنت انجام دادن آن کاملا متفاوته،توجه داشته باش به جمله ی مارتین لوترکینگ.
برای تحقق اهدافت همیشه با بهترین ها نشست و برخواست داشته باش و به این امر توجه داشته باش که شفافیت تصویرسازی ذهنی، رازی اساسی
در تحقق اهداف به شمار میرود.
همیشه برای خلق بهترین ها دو راه وجود دارد:یا خود بهترین باشی و یا با بهترین ها نشست و برخواست کنی،چرا که کمال همنشین تاثیری شگرف در نتایج فعالیت های ما دارند.
ما باید انسان های اطرافمان را به سه دسته تقسیم بندی کنیم:
آن های که باید روابطمان را با آنها قطع کنیم
آن هایی که باید محدود باشند و آن هایی که باید روابطمان را با آنها افزایش دهیم.در رابطه با برقراری رابطه های جدید باید به این امر توجه داشته باشیم که زندگی آن قدرهام که فکرشو میکنی ساده نیست و باید در زمان هایی تصمیم های سخت بگیریم.
سوال مهم:حالا ما چه جوری میتونیم انسان های موفق رو جذب کنیم؟
تنها یک راهکار وجود دارد.برای جذب انسان های جذاب باید جذاب بود.برای جذب انسان های موفق باید موفق بود.پس توجه داشته باش که تنها راه موجود آن است که بر روی خودمان کار کنیم.به جای آنکه وقتمان را بروی دیگران بگذاریم باید آن وقت را به خودمان اختصاص دهیم.
آدم های ناموفقی که دوست دارند موفق شوند نیازمند توجه ویژه ای هستند.
مزایای معاشرت با انسان های موفق:
1:یادگیری تجارب بسیار با ارزش
2:وصل شدن به شبکه گسترده ای از روابط.دوستان و همکاران آن فرد تبدیل می شوند به دوستان و همکاران تو
3:تغیر و شکل دهی نگرش.ما باید بدانیم که دوستان ما نگرش ما را نسازند اما در شکل دهی و استحکام آن نقش بسیار ویژه ای دارند.
پس در طول سفر،برای رسیدن به اهدافتان از همسفرانی استفاده کنید که میتواند به شما در تحقق اهدافتان کمک کنید.
سرو کله ی استاد زمانی پیدا می شود که شاگرد آماده باشه.
قوانین مربوط به موفقیت همیشه بوده اند اما عدم ناآگاهی ما از آنها فرصت ها را از دست ما میگیرند.
مثل بودن قانون جاذبه قبل از نیوتون.
ستون هفتم:یادگیری همیشگی
تحصیلات آکادمیک در یافتن روزی به تو کمک می کند و تحصیلات شخصی در یافتن خوشبختی.
تورو:توده ی مردم همه ی عمر در سکوتی خفقان آور زندگی میکنند و آوازی را که در سینه دارند به گور می برند(بسیاری آرزوهای خود را به خاک می برند).
تحصیلات شخصی مساویست با یادگیری های گوناگون از افراد و اشخاص و اتفاقات گوناگون.
اگر کسی در مسیر اشتباهی حرکت می کند به انگیزه ای برای تندتر رفتن احتیاج ندارد بلکه به آموزش احتیاج داره تا به مسیر درست برگرده.
یادگیری مقدمه ی ثروته.تمام تغیرات بزرگ با یادگیری آغاز می شود.
یادگیری:ایجاد تغییر نسبتا پایدار در توان رفتاری فرد.
بخش اعظم زندگی پس از تحصیلات رسمی جریان دارد.
راز اصلی موفقیت همان یادگیری دائمیست.چگونه؟کتاب خواندن،سرمشق و الگو گرفتن از آدم های موفق و سرانجام درس گیری از شکست ها و استفاده از تجربیات خود و دیگران.
مسئله این نیست که خرید کتاب چقدر گرون تموم میشه،مساله این است که اگه کتاب نخونی چقدر برات گرون تموم میشه.اگر دوست دارید به سطح دانش و مهارت یک استاد برسید به سراغ کتاب هایش بروید.
بدون مطالعه هیچ پیشرفتی ممکن نیست
ستون هشتم:همه ی زندگی فروش است.
واژه فروش وابسته است به مفهومی به نام تاثیر گذاری.هر کس که بخواهد موافق باشد باید بتواند هنر تاثیر گذاری بر دیگران را بیاموزد.بشر موجودیست اجتماعی و میزان موفقیت او وابسته است به میزان تعامل و همکاری او با دیگران،به همین خاطر باید تاثیرگذار بود.
موفقیت در دستیابی به خواسته بستگی دارد به تاثیرگذاری بر دیگران.یک نوزاد زمانی که احساس گرسنگی می کند گریه می کند و با این کارش تاثیرمی گذارد تا بتواند به خواسته و نیازش دست یابد.و ما باید برای انجام تک تک امور مربوط به زندگیمان این توانایی را داشته باشیم که بر دیگران تاثیر بگذارد.به همین خاطر عنوان می شود که همه ی زندگی فروش است و کسی در انجام کارش موفق تر است که از قدرت تاثیرگذاری بیشتری بهرهمند باشد.
توماس جفرسون:اشراف سالاری به طور فطری در میان همه ی مردم وجود دارد و اساس دستیابی به آن شرافت و استعداد(و شاید تلاش)است.
به چه معنا؟به آن معنا که در زمان های گذشته موفقیت به صورت موروثی از نسلی به نسلی دیگر منتقل می شده اما امروزه فارغ از جنسیت و رنگ و نژاد اگر خواهان موفقیت باشی و برای رسیدن به آن سعی و تلاش کنی مطمئنا موفق خواهی بود.
حال هرقدر شما فردی مستعدتر،باشرافت تر و کوشاتر باشی در تاثیرگذاری موفق تر عمل خواهی نمود..
و فقط یه راه وجود دارد که دیگران فرد را انسان شریف و با استعداد بدانند و آن این است که اینکه فرد شریف و بااستعداد باشد.
مهارت های فروش:
1:شناخت دقیق محصولی که عرضه می کنیم.برای اینکه چیزی را بتوانی عرضه کنی باید آن را داشته باشی.برای عرضه هر چیز باید اول بشناسیش،باورش داشته باشی و احساسش کنی.
2:صحبت با تعداد زیادی از انسان ها.ده درصد از چهل نفر بیشتر از ده درصد ده نفر است.
3:داشتن پشتکار و تسلیم نشدن.هیچگاه در برابر پاسخ نه تسلیم نشو.قانون بچه:نه در دنیای کودکان نقشی ندارد.
وقت تنگ تر از اون چیزیست که فکرش میکنی.
ستون نهم:رشد مالی تابع رشد فردی است.
این ستون مربوطه به پوله.پولی که نمیتونه باعث خوشبختی بشه اما نبودش حتما باعث بدبختی میشه.
پول هیچگاه امنیت خاطر نمی آورد چرا که ممکن است هر لحظه از دست برود.
مهم میلیونر شدن نیست مهم اینه که برای تبدیل شدن به یه میلیونر باید به چه جور آدمی تبدیل بشی.به همین خاطر است که گفته می شود رشد مالی تابع رشد فردیه.برای اینکه بتونی یک میلیون دلار بدست بیاری باید به انسانی یک میلیونی با باورهای میلیونی تبدیل بشی.
"علاقه به پول تنها حرص بیش از حد را در وجودت می پروراند"
قانون طلایی ثروتمند شدن:
سود گرفتن بهتر از دستمزد گرفتنه.
راهکارش چیست؟تو باید برای خودت کار کنی و یه کار مستقل راه بندازی.99 درصد انسان های ثروتمند برای این ثروتمند شدن که برای خودشون کار میکنن و سود می گیرن.
اصول رسیدن به ثروت:تمام وقت روی شغلت کار کن و پاره وقت روی آینده ات.
در کنار شغل اصلیت یه کار جنبی راه بندازی و کم کم توسعه اش بدی.حالا به نظرتون رسیدن به چنین جای چقد سخته؟مطمئنا خیلی،چون انجام همه ی کارهای با ارزش سخته،و برای تحلیل سختی های راه و افزایش استقامت درد انضباط و در پشیمانی را به یاد آور.همیشه به یاد داشته باش که استقلال مالی نیازمند داشتن کاری مستقل و آزاد است.همه زندگی فروشه،و رشد مالی تابع رشد فردیه.
ستون دهم:یک رابطه موثر باعث ایجاد تفاهم می شود.
موفقیت به همکاری آدم ها بستگی دارد.
تعریف رابطه:رابطه یعنی تلاش دو یا چند نفر برای رسیدن به تفاهم(توانای تحمل تفاوت ها).وقتی آن ها به تفاهم برسند و با یکدیگر متحد بشوند،از نیروی خارق العاده ای برخوردار خواهند شد.
متفاوت بودن انسان هاست که ضرورت ایجاد رابطه و تفاهم را در ما خلق می کند.
حال آفت مهلک روابط چیزی جز تلاش برای تحکم گفته ها به فرد مقابل نیست.
رابطه ای مداوم خواهد بود که از معادله ی برنده-برنده تبعیت کند.
رابطه فقط این نیست که چی بگی،بلکه باید بدونی که چه طور و چه وقت اونو به زبون بیاری،و در عین حال میزان پذیرش شنوده را هم در نظر بگیری و در عین حال خود باید شنونده خوبی بود.
نکته:مهمترین چیز در یک رابطه،شنیدن است.برای اینکه شنونده خوبی باشی باید واسه طرف مقابلت شخصیت و احترام قائل باشی.
ستون یازدم:دنیا همیشه به یه رهبر بزرگ نیاز دارد
دلیل شکست خیلی ها بر میگردد به عدم درک صحیح شان از واژه های گوناگون که یکی از آن واژه ها کلمه رهبریست.
رهبر:همه میتوانند در زندگی رهبری بزرگ باشند چون منظور این است که هنر تاثیرگذاری بر دیگران رو خوب بلد باشی.رهبری کردن یعنی کمک به اصلاح افکار،باورها و اعمال دیگران.
راه رهبر شدن:
با کار بر روی شخصیت(باورها) و مهارت(تخصص و دانش) آغاز می شوند و موفقیت در این دو رکن عاملی است برای رسیدن به قدرت تاثیرگذاری.
تفاوت رهبر با یک مدیر:
یک مدیر به مردم کمک میکند خودشون رو اونطور که هستند ببینند اما یک رهبر به مردم کمک میکند خودش را بهتر از آن چیزی که هست بداند.یک رهبر به مردم امید میدهد و در رابطه با رسیدن به اهدافش به آنها کمک میکند.یک رهبر خوب باید بیش از آنکه به فکر کار مردم باشد به فکر زندگی آنها باشد."اعتماد مهمترین زنجیر رابط،بین رهبر و پیرو است".
رهبران بزرگ بصیر و خوش بین هستند.
ستون دوازدهم:میراثی از خود به یادگار بگذار.
بزرگترین شگفتی زندگی این است که به یک چشم بهم زدن میگذرد
تو نمیتوانی مدت عمر خود را انتخاب کنی اما میتونی درست زندگی کردن را انتخاب کنی.همیشه سعی کن ثمره ای از خودت به جای بگذاری
"زندگی صحی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد"
پایان
درباره ما
فردی انقلابی و مذهبی هستم که تمام تلاشم در جهت اگاه سازی و تولید محتوا در فضای سایبری هست .
آرشیو مطالب
آخرین مطالب
صفحات اختصاصی
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
برچسبها
دیگر امکانات
بازدید امروز :23
بازدید دیروز :53
کل بازدید :130143
تعداد کل یاد داشت ها : 10
آخرین بازدید : 103/10/5 ساعت : 9:49 ع